بالرین اسب مرده ای که هنوز شلاق می خورد

بالرین اسب مرده ای که هنوز شلاق می خورد جوان بین: فیلمی که می خواست باله ای خونین باشد، اما در نهایت شبیه تمرین ناموفقی در کلاس آمادگی جسمانی از کار درآمده است.



سرویس فرهنگ و هنر مشرق

- اکران اولین فیلم «جان ویک» در سال ۲۰۱۴ داستانی انتقام جویانه و ساده را روایت کرد؛ داستان مردی که ناچار می شود به گذشته تاریک خود بازگردد تا عدالت را به شیوه خودش اجرا نماید. این فیلم تابحال سه دنباله و یک اسپین آف سینمایی با نام «بالرین» به دنبال داشته است. اما «بالرین» بجای ادامه موفقیت های «جان ویک»، به اثری تکراری و کم فروغ بدل شده که صرفا تقلیدی ناکام از نسخه اصلی بنظر می رسد و هویتی مستقل از خود ندارد.
جهان «جان ویک» بر پایه ارجاعات ژانری، بار تراژیک عاطفی و صحنه های اکشن خیره کننده شکل گرفته بود؛ عناصری که با حضور کیانو ریوز و جذابیت خسته و غم انگیز وی در فضایی فانتزی-شهری و شبانه به اوج رسید. این دنیا به وضوح از حال وهوای گوتیک بازی ویدئویی «خون آشام: نقابدار» الهام گرفته و شباهت هایی نیز با مجموعه فیلمهای «جهان زیرین» ساخته لن وایزمن دارد؛ اثری که خود به سبب شباهت به همان بازی، با حاشیه های حقوقی رو به رو شد.

بالرین؛ تقلیدی کم رمق برای جان بخشی به اسب خسته جان ویک


از همان ابتدا، مجموعه «جان ویک» نشان داد که هدفی فراتر از روایت یک داستان انتقام جویانه ساده ندارد. این فیلم ها تماشاچی را به دنیایی با قوانین از پیش تعیین شده و بی خصوصیت می برند. اسپین آف هایی مانند سریال «کنتیننتال» و حالا «بالرین» صرفا برای بهره برداری از موفقیت این مجموعه تولید شده اند و فاقد انسجام و نوآوری ضروری جهت خلق جایگاهی مستقل هستند. «بالرین» نیز در همین مسیر، تنها به تکرار کلیشه های ژانر اکشن بسنده کرده و از خلق اثری منسجم و تاثیر گذار بازمانده است.
از همان لحظه ای که «کیانو ریوز» یک سکه طلایی روی پیشخوان پذیرش هتل کنتیننتال گذاشت، گروهی از تماشاگران تصور کردند با یک «شاهکار» مواجه اند، غافل از این که این تنها حقه ای پرزرق وبرق برای فروش یک اکوسیستم مصنوعی سینمایی بود؛ زمینی برای بازی پر از ادا و اصول توخالی، خدمات «لاکچری» برای قاتل ها، خاندان های جنایتکار کاریکاتوری، محافل مرموزِ نمایشی، و اپراتورهای تلفنی با پوشش هایی که انگار از یک کمد لباس دست دوم بیرون کشیده شده اند.
«بالرین»، آخرین دست وپا زدن برای دوشیدن اسب خسته فرنچایز «جان ویک» است؛ فیلمی که وانمود می کند مقرر است افسانه شناسی این مجموعه را گسترش دهد و یک ضدقهرمان تازه ارائه کند، اما در بهترین حالت فقط یک تقلید زنانه از همان قصه نخ نماست: قاتل جوانی که به دنبال انتقام است و ویرانی به بار می آورد.

تئاتر تارکوفسکی؛ باله ای بی منطق در خدمت قاتلان


آکادمی باله ای که در قسمت سوم «جان ویک» تنها اشاره ای گذرا به آن شد، حالا در چارچوب یک فیلم کامل جان گرفته، همان جایی که «ایوا» مقرر است «هنر ظریف کشتن» را بیاموزد. این مکان تلفیقی سطحی از آموزشگاه باله «دریاچه قو» و یک راهنمای قاتلان تازه کار است.
پس از آنکه پدر ایوا به دست جنایتکاری با نام پرطمطراق «صدر اعظم» (گابریل برن) کشته می شود، وینستون (یان مک شین) ناگهان همچون فرشته نجات از ناکجا پیدا می شود و او را به «تئاتر تارکوفسکی» می برد. نامی پرمدعا که در عمل، خانه ای است برای «روسکا رُما» در نیویورک؛ جایی که «کارگردان» (آنجلیکا هیوستون) با ژست روشنفکرانه اش هم بالرین تربیت می کند و هم قاتل کرایه ای. ترتیبش هم مهم نیست، چونکه این جهان سازی نصفه نیمه آن قدر بی منطق است که هر اتفاقی در آن ممکنست رخ دهد.
ایوا (با بازی آنا د آرماس) در همین مکان رشد می کند، آموزش می بیند و ناگهان به نابغه ای بی بدیل تبدیل می شود. تناقض های به جامانده از جهان «جان ویک» اهمیتی ندارند، چونکه فیلم به هر منطقی پشت می کند.

اکشنی بی روح و شخصیتی یک بعدی؛ سقوطی در تقلید از جان ویک


کارگردان «بالرین»، لن وایزمن، ظاهراً قصد داشته اثری متفاوت و عمیق تر از فیلمهای پیشین مجموعه «جان ویک» عرضه نماید، اما نتیجه کار به شدت ناامیدکننده از آب درآمده است. از همان لحظه ای که یکی از شخصیت ها به «ایو» (با بازی آنا د آرماس) می گوید: «مثل یک دختر بجنگ»، روشن است که فیلم می کوشد خویش را با جریان های اجتماعی و فرهنگی روز هماهنگ نشان دهد، اما این تلاش خام دستانه خیلی زود شکست می خورد. دیالوگ های فیلم، همچون همین جمله به ظاهر کلیدی، نه فقط بی مدلول و بی ارتباط به نظر می رسند، بلکه کاملا از متن داستان جدا افتاده اند و هیچ نقشی در پیشبرد روایت یا شخصیت پردازی ندارند.
سکانس های اکشن فیلم، که قرار بوده نقطه قوت آن باشند، چیزی جز کپی برداری ضعیف از فرمول های تکراری سری «جان ویک» نیستند. صحنه های مبارزه با سلاح گرم، چاقو یا حتی آتش، نه فقط هیچ خلاقیتی ندارند، بلکه به طرزی خسته کننده پیش پاافتاده و بی کیفیت اجرا شده اند. شخصیت ایو نیز، که می توانست به عنوان یک ضدقهرمان چندلایه و جذاب معرفی شود، به شدت یک بعدی و بی روح باقیمانده است. او هیچ خصوصیت متمایزی ندارد و بجای نمایش تصویری از یک زن قدرتمند، صرفا به جنگجویی کلیشه ای و خشن بدل شده که تفاوتی با مردان بی احساس اطرافش ندارد.
در مجموع، «بالرین» نه فقط در عرضه داستانی منسجم و گیرای سینمایی ناکام است، بلکه حتی به عنوان یک اکشن سرگرم کننده هم حرفی برای گفتن ندارد.
سازندگان مجموعه ی «جان ویک» از ابتدا کوشیدند تا گذشته ی ضدقهرمان داستان و دلیلهای اقداماتش را در پرده ای از رمز و راز نگه دارند. هر بار که گوشه ای بعلاوه فاش می شد، بجای روشن شدن ماجرا، بر ابهام آن افزوده می شد. این رویکرد به یکی از نقاط ضعف فیلم هایی تبدیل شد که با منطقی فانتزی پیش می رفتند و داستانی به معنای کلاسیک کلمه نداشتند.
حتی سازمان شرور و مرموز داستان نیز هیچ وقت بطور کامل معرفی نشد و این رازآلودگی به جذابیت آن اضافه نمی کندو فرمول موفق بشکلی ناقص در این فیلم اجرا شده است. نمی توان یک پای این جهان، یعنی حفظ درگیری های پرهیجان و داستان ساده و کم جزئیات را نگه داشت و همزمان به شخصیت پردازی گسترده برای هر دو طرف داستان پرداخت. این کار سبب شده که رازآلودگی ای که ضدقهرمان را گیرا و دشمن را هولناک می کرد، کاملا از بین برود و هیچ عنصر قابل توجهی هم جایگزین آن نشده باشد.
محاسبات بجای ملاحظات در هالیوود
در فضای کنونی سینمای تجاری، انتخاب «آنا د آرماس» برای ایفای نقش اصلی در فیلم «بالرین» بالاتر از آنکه برخاسته از ملاحظات هنری باشد، به نظر نتیجه محاسبات مالی و اقتصادی هالیوود است. این تصمیم، که ظاهراً با هدف جذب مخاطب عام اتخاذ شده، خطر به یغما بردن اعتبار یک مجموعه سینمایی موفق را به همراه دارد و می تواند به پایانی ناامیدکننده برای آن منجر شود. ساختار روایی فیلم در پایان، که تلاش می کند مسیر ضدقهرمان جدید را به جایگاه مشابه جان ویک در فیلم نخست برساند، ناگزیر مخاطب را به مقایسه این دو شخصیت سوق می دهد.
با این حال، فقدان کاریزما و جذابیت ذاتی کیانو ریوز در بازی آنا د آرماس، چالشی اساسی برای فیلم سازان پدید آورده و هالیوود را در تنگنای سرعت بخشیدن به جمع بندی داستان این شخصیت جدید قرار داده است. این کاستی خصوصاً در لحظاتی برجسته می شود که نقاط قوت فیلم به حضور کوتاه اما تاثیر گذار کیانو ریوز محدود می گردد، چه در صحنه هایی که او با نصایح مختصر و مفید به ایو جهت می دهد و چه در لحظاتی که با رازآلودگی همیشگی خود، به وی اجازه می دهد انتقام خویش را از شخصیتی شرور و منفور به انجام برساند. این وابستگی آشکار به حضور ریوز، بالاتر از پیش ضعف های بنیادین فیلم در خلق شخصیتی مستقل و تاثیر گذار را عیان می سازد.

اکشن و صحنه آرایی؛ ادامه ی میراث جان ویک


با وجود مشکلات فیلم نامه، «بالرین» همچنان در خلق صحنه های اکشن موفق است. تیراندازی ها و مبارزات تن به تن همچون آثار اصلی جان ویک، پرانرژی و خلاقانه طراحی شده اند. حتی چند لحظه ی ماندگار نیز در فیلم دیده می شود؛ همچون چیزی که میتوان آنرا «دوئل شعله افکن» نامید. وایزمن در صحنه آرایی خشونتی شدیدخلق می کند و این بخش ها نشان میدهد که کارگردان دست کم در حوزه ی اکشن وفادار به میراث مجموعه باقیمانده است.

شخصیت پردازی و بازیگری؛ نقطه ی روشن در دل تاریکی


بزرگ ترین نقطه ی ضعف فیلم، بازی «آنا د آرماس» در نقش «ایوا» است. او نتوانسته شخصیتی مستقل از جان ویک خلق کند. در مقابل، کیانو ریوز در نقش «بابا یاگا» همچنان با نیروی محض دشمنان را از میان برمی دارد. همین تقابل، تفاوت دو سبک مبارزه را برجسته می کند.
در مونتاژ تمرینی ایوا، مربی اش «نوگی» (با بازی شارون دانکن-بروستر) به او می گوید نمی تواند صرفا با زور بازو پیروز شود و باید در مبارزه بداهه پردازی کند. این جمله، به ظاهر کلیدی برای تعریف شخصیت ایواست؛ او نه فقط یک ماشین کشتار، بلکه مبارزی با ذهنیت تاکتیکی و روش خاص خود است.

کلیشه های روایی؛ نقطه ی سقوط


از طرفی، انگیزه ی اصلی ایوا برای انتقام، قتل پدرش است؛ موضوعی که او را در ردیف شخصیت های زن بسیاری قرار می دهد که قربانی همان کلیشه ی «مشکلات پدر» هستند. این خط داستانی نه فقط تازه نیست، بلکه فرصت پرداختن به جنبه های درونی و بیرونی مرکز آموزشی «بالرین قاتل ها» را از بین می برد.
به اجمال، بالرین نیز در همین مسیر، تنها به تکرار کلیشه های ژانر اکشن بسنده کرده و از خلق اثری منسجم و تأثیرگذار بازمانده است.
از همان لحظه ای که کیانو ریوز یک سکه طلایی روی پیشخوان پذیرش هتل کنتیننتال گذاشت، گروهی از تماشاگران تصور کردند با یک شاهکار مواجه اند، غافل از اینکه این تنها حقه ای پرزرق وبرق برای فروش یک اکوسیستم مصنوعی سینمایی بود؛ زمینی برای بازی پر از ادا و اصول توخالی، خدمات لاکچری برای قاتل ها، خاندان های جنایتکار کاریکاتوری، محافل مرموزِ نمایشی، و اپراتورهای تلفنی با پوشش هایی که انگار از یک کمد لباس دست دوم بیرون کشیده شده اند.
بالرین، آخرین دست وپا زدن برای دوشیدن اسب خسته فرنچایز جان ویک است؛ فیلمی که وانمود می کند مقرر می باشد افسانه شناسی این مجموعه را گسترش دهد و یک ضدقهرمان تازه عرضه کند، اما در بهترین حالت فقط یک تقلید زنانه از همان قصه نخ نماست: قاتل جوانی که به دنبال انتقام است و ویرانی به بار می آورد.
آکادمی باله ای که در قسمت سوم جان ویک تنها اشاره ای گذرا به آن شد، حالا در قالب یک فیلم کامل جان گرفته، همان جایی که ایوا مقرر می باشد هنر ظریف کشتن را بیاموزد. این کار سبب شده که رازآلودگی ای که ضدقهرمان را گیرا و دشمن را دهشتناک می کرد، کاملا از بین برود و هیچ عنصر قابل توجهی هم جایگزین آن نشده باشد.
محاسبات به جای ملاحظات در هالیوود
در فضای کنونی سینمای تجاری، انتخاب آنا د آرماس برای ایفای نقش اصلی در فیلم بالرین بالاتر از آن که برخاسته از ملاحظات هنری باشد، به نظر نتیجه محاسبات مالی و اقتصادی هالیوود است. حتی چند لحظه ی ماندگار نیز در فیلم دیده می شود؛ همچون چیزی که می توان آن را دوئل شعله افکن نامید.

منبع:

1404/06/22
09:18:19
5.0 / 5
6
تگهای خبر: آموزش , اقتصاد , بازی , تربیت
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۲ بعلاوه ۳
جوان بین Javanbin
پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

javanbin.ir - حقوق مادی و معنوی سایت جوان بین محفوظ است

جوان بین

اخبار جوانان و نوجوانان - رسانه ای برای اندیشه های جوان - جوان بین: صدای نسل آینده