موسیقی ابدی یک زندگی ابدی

موسیقی ابدی یک زندگی ابدی به گزارش جوان بین، «آن ها چشم سوی خدا داشتند» شاهکار زورا نیل هرستون یکی از پُرخواننده ترین رمان های کلاسیکِ آفریقایی-آمریکایی است.


به گزارش جوان بین به نقل از ایسنا، سارا حشمتی، مترجم و منتقد در یادداشتی در رابطه با این کتاب نوشته است: زورا نیل هرستون آن طورکه تونی موریسون نویسنده آمریکایی برنده نوبل ادبیات می گوید یکی از بزرگ ترین نویسندگان قرن بیستم است که بیش ترین خواننده را در تاریخ ادبیات سیاهان داشته است. هرستون بیش تر برای رمان «آن ها چشم سوی خدا داشتند» مشهور است. این رمان در سال ۱۹۳۷ منتشر گردید و امروزه از آن به عنوان شاهکارِ هرستون، و یکی از مهم ترین و پُرخواننده ترین آثارِ کلاسیکِ ادبیاتِ آفریقایی -آمریکایی یاد می کنند؛ تاجایی که آلیس واکر نویسنده برنده جایزه پولیتزر، در ستایش آن گفته است: «هیچ کتابی الهام بخش تر و مهم تر از این رمان برای من نبوده است.» و زیدی اسمیت رمان نویس، داستان کوتاه نویس و مقاله نویس برجسته بریتانیایی در مقدمه ترجمه فارسی (ترجمه امیرحامد دولت آبادی فراهانی، نشر نقش جهان) نوشته است: «آن ها چشم سوی خدا داشتند، رمان زیبایی در رابطه با غمبارگی است. و این خود حاصل مهارت هِرستون است. او فرهنگ را -آن اتحاد مصنوعی و خاص و آرام عادت و محیط را- به مانند طلوع آفتاب بسیار طبیعی و ارگانیک و زیبا به تصویر می کشد. او زنانگی-سیاه ها را خصیصه و جوهره ای واقعی و ملموس به تصویر می کشد که می توانم باور کنم که به احتمال زیاد آنرا با میلیونها انسان پیچیده در همه قرن ها و قاره های دیگر و زبان ها و مذاهب دیگر به اشتراک دارم. بهتر است بگویم، وقتی این کتاب را می خوانم، با تمام روحم باورش می کنم. این کتاب به من مجال می دهد چیزهایی را که به صورت طبیعی نمی توانم بگویم، بیان کنم. چیزهایی مثلِ او خواهرم است و من عاشقش هستم.»
«آن ها چشم سوی خدا داشتند» از زمان انتشارش تا امروز، در طول سالهای متمادی، به لیست های مختف کتاب های برگزیده راه یافته است. از جمله، در سال ۲۰۱۹ بی بی سی آنرا پنجمین کتابِ «الهام بخشِ جهان» از فهرستِ صدتاییِ «کتاب هایی که جهان را شکل داده اند» معرفی نمود، و واشنگتن پُست آنرا چهل وسومین رمانِ بزرگِ همه اعصار، مجله تایم آنرا در فهرستِ صد رمانِ بزرگِ قرنِ بیستمِ خود قرار داد و دانشگاه آکسفورد آنرا دهمین کتابِ بزرگِ آمریکاییِ همه اعصار انتخاب نمود. همینطور ایندیپندنت آنرا یکی از ده اثر مهمی که زنان نوشته اند برگزید و گودریدز هم اولین کتاب از لیست صد کتاب زنان سیاه پوستی که باید خواند.
زورا نیل هرستون سال ۱۸۹۱ به دنیا آمد، هرچند که اغلب دروغ می گفت و بسته به اینکه چه کسی و چه زمانی از او می پرسید، می اظهار داشت که سال ۱۹۰۱ یا ۱۹۰۲، یا ۱۹۰۳ متولد شده است. انگار او برای ورود به دبیرستان در میانه دهه بیست زندگی اش، سنِ خویش را تغییر داده است. اما از سوی دیگر، طبق مجوز ازدواج دومش، وی در سال ۱۹۱۰ به دنیا آمده بود؛ آیا این مهم صرفاً کش دادنِ حقیقت به مدت نوزده سال بود یا فقط اشتباه محاسباتی کوچکی بود از جانب یک کارمند ثبت احوال؟
هرستون کودکی سرسخت بود و این سرسختی یکی از پایدارترین، حتی اگر دوست داشتنی ترین نباشد، خصوصیت های وی در بزرگسالی شد. یکی از دوستانش به یاد می آورد: «به هرآن چه می خواست آزادانه فکر می کرد؛ و عموماً به هرچه فکر می کرد، بیانش هم می کرد» و اهمیتی هم نمی داد چه کسی با او مخالفت می کرد. از آن جایی که ایتانویل یکی از نخستین شهر های سیاه پوستان در کشور بود، پُل هوند اظهار می کند که «نگرش او به جهان تحت تاثیر هنجارهایی بود که توسط خودمدیریتی سیاه پوستان اعطا شده بود: شهروندی، برابری و فردیت.» او بشدت و با شادی از نظرات خود دفاع می کرد و استقلال ایده داشت.
در شاهکارش «آن ها چشم سوی خدا داشتند» به اندازه کافی عناصر خودزندگی نامه ای از راه فضاها و شخصیت های داستان فیلتر شده اند که میتوان به آسانی هرستون را به عنوان زنی جوان از نگاهِ «جنی کرافورد» قهرمان داستان، تصور کرد.
در آغاز رمان، دو جنی وجود دارد: یکی زن میانسالی است که با یک شلوار کار به ایتانویل بازمی گردد و موهای بلند سیاهش پشتش آویزان است، و دیگری نوجوانی است که به پرسش های عمیق تری در رابطه با عشق، رمانس و ازدواج می پردازد. درامِ رمان شامل سفرِ پیچیده جنیِ جوان به ایتانویل بعد از گذشت سال ها است.
هرستون رمان را در یک بازه هفت هفته ای نوشت، درحالی که با کمک هزینه گوگنهایم در هائیتی مشغول پژوهش در رابطه با آئین وودو بود. (وودو یک آئین تخیلی و عجیب دینی است که در وست ایندیز، بخصوص در هائیتی و جامائیکا، بخشهایی از ساحل آفریقا و جنوب ایالات متحده رواج داشت. وودوو بر پایه نیاپرستی، جادوگری و خرافات استوار است و شکل شعایر و مراسم جادویی به خود می گیرد. وقتی بردگان آفریقایی به غرب منتقل شدند، به زور به مسیحیت گرویدند.) او تحصیلات خویش را در دانشگاه هوارد، کالج بارنارد و دانشگاه کلمبیا تکمیل کرده بود و نهایتا روی انسان شناسی و مردم نگاری تمرکز کرد، رشته هایی که داستان هایش را با احساسی اصیل نسبت به مردم و گوش شنوایی برای زبان آنها تزریق کرد. درحالی که او چندین سال را در فلوریدا و آلاباما به انجام کارهای مردم نگاری پرداخته بود، این سفر کارائیب تا حدی برای فرار از یک رمانسِ پیچیده با یک دانشجو از دانشگاه کلمبیا به نام پرسیوال پونتر (پرسی) بود که سال ها از او جوان تر بود.
وی در زندگی نامه اش «گردوغبار مسیرها بر جاده» توضیح می دهد: «این فرصتی بود برای رهاکردن او و مبارزه با خودم برای رهایی از این وسواس. وی در چند ماه از من عبور می کرد و به یک مرد بزرگ تبدیل می شد؛ بدین سبب من راهی شدم... اما آزادانه اعتراف می کنم که هرجا که پا گذاشتم، ردپای خون بود. خون از وسط قلبم... بدین سبب سخت کار کردم روی تحقیقاتم تا احساساتم را خفه کنم. اما این مساله کاهش نیافت. داستان این رمان از شرایطی که تجربه کردم دور بود، اما من تلاش کردم همه لطافت عشقم به او را در رمان «آن ها چشم سوی خدا داشتند» مومیایی کنم.»
عشق و شور یکی از موضوعات اصلی رمان است؛ اینکه با آنچه نماییم، چگونه به آن پاسخ دهیم، چگونه از آن ناامید شویم. همه چیز با بیداریِ عاشقانه جنی در نوجوانی شروع می شود. مادربزرگش، ننه، که با او زندگی می کند، پسری محلی را می بیند که دزدانه بوسه ای از او می گیرد و تصمیم می گیرد که جنی را به سرعت به ازدواج درآورد تا او را از سرنوشتی نامطلوب نجات دهد. هردو، جنی و مادرش، فرزندان تجاوز هستند، و ننه می خواهد که جنی تحتِ حفاظت مردی محترم قرار گیرد؛ به سرعت.
ننه کشاورز پیر و بیوه ای به نام لوگان کیلکس را در نظر دارد. این ازدواج بزودی ترتیب داده می شود و جنی خویش را ازدواج کرده می بیند. ازدواجی که او را بشدت بدبخت می کند. کیلیکس بیشتر به یک خدمتکار خانگی علاقمند است تا یک همسر. مدتی بعد، درحالی که کیلیکس برای خرید یک قاطر برای شخم زدن زمین هایش از خانه خارج شده، مردی با قد بلند از راه می رسد و به جنی وعده تغییر زندگی اش را می دهد. جو استارکس در راه ایتانویل - شهری کاملا تحت مالکیت، مدیریت و ساکن سیاه پوستان و الگوگرفته از زادگاه خود او- است تا برای خودش نامی بسازد. او می خواهد جنی با او فرار کند. «او از افق های دور صحبت کرد»، «از تغییر و شانس صحبت کرد.»؛ درحالی که جنی ابتدا تردید می کند، اما درنهایت تسلیم می شود؛ این دو فرار می کنند و ازدواج می کنند.
جو آینده نگر، مردی بزرگ است با استعداد رهبری، و در مدت کوتاهی تمام شهر از او پیروی می کنند. او یک فروشگاه و یک اداره پست باز می کند و شهردار می شود. او یک صعودکننده است و جنی را با خود بالا می برد. اما فقط طبق شرایط خودش. جنی که ابتدا با صحبت های جو در رابطه با آزادی اغوا شده بود، به مرور محدود و به حاشیه رانده می شود. جو او را در پشت فروشگاه مشغول به انجام کارهای پیش پاافتاده نگه می دارد درحالی که خودش با مردم کار می کند و همه ستایش ها را دریافت می کند. او حتی اجازه نمی دهد جنی موهایش را آزادانه به پایین بیاندازد، چون می ترسد که اهالی شهر به زیبایی اش بیشتر از او توجه نمایند. از یک ازدواج بدون عشق و محدود به دیگری: جنی آرزوی آزادی دارد، اما هیچ راهی برای خروج وجود ندارد.
هرستون در سال ۱۹۲۵ به نیویورک آمد و حضورِ پرشور او بر همه آنهایی که در رنسانسِ هارلم فعال بودند، تاثیر گذاشت، هرچند نه همیشه مثبت. همین مورد درمورد آثار او هم صادق بود. درحالی که وی در ابتدا مورد تقدیر و تمجید قرار گرفت، برخی او را به اندازه کافی جدی نمی دانستند. تحقیقات مردم نگاری و مطالعات فولکلور او راه خویش را به رمانِ «آن ها چشم سوی خدا داشتند» پیدا کرد و از راه دیالوگ های آتشین، بیان ها و تصاویرش آشکار شدند. شخصیت ها به لهجه ای شاداب و محاوره ای صحبت می کنند که خواندشان لذت بخش است. روان شناسیِ جنی به صورت کافی بررسی شده بود، و در واقع هرستون درحالِ بیانِ دیدگاه های اجتماعی و انتقادی بود. آزادی شخصی جنی یکی از موضوعات اصلی کتاب است و این رهایی توسط جهان های تولید شده توسط شخصیت های آفریقایی-آمریکایی در رمان تکرار می شود. می گوید حقوقدان راندال کندی می گوید: «هرستون به خوبی از تبعیض نژادی آگاه بود. او انتخاب نمود که نحوه تلاش سیاه پوستان برای خلق یک سبک زندگی مخصوص به خود در بین فشارهای سفیدپوستان را به تصویر بکشد.» این دو مبحث مستقیم از زندگی خود هرستون نشأت می گیرند: او هیچگاه به آن چه دیگران فکر می کردند که باید انجام دهد، اهمیتی نمی داد؛ و درنهایت، جنی هم همچنین بود.
بعد از اینکه جو و جنی حدود بیست سال باهم زندگی کردند، مرد بزرگ سر انجام می میرد و بیوه اش را با فروشگاه و ثروتی قابل توجه تنها می گذارد. باآنکه جنی تمایلی به ازدواج با هیچ یک از مردهای ایتانویل ندارد، اما توجه اش به یک خواستگار جوان خوش چهره به نام تی کیک جلب می شود، که برپایه شخصیت پرسی پونتر، کسی که هرستون بشدت کوشش کرد تا یادِ او را در داستان «آن ها چشم سوی خدا داشتند» حفظ کند، الگو گرفته شده است. آیا پایان آنها می تواند چیزی جز تراژدی باشد؟
«جنی به اندازه ی یک فصل شکوفه، یک فصل برگ و یک فصل پرتقال صبر کرد. اما، وقتی باردیگر گرده ها تشعشعات خورشید را طلایی رنگ کردند و بر جهان آویختند، او از جا برخاست و به کنار در ورودی حیاط رفت و انتظار چیزها را کشید. چه چیزهایی؟ خودش هم دقیق نمی دانست. نفس هایش تند و پرحرارت بودند. جنی چیزهایی می دانست که هیچ کس قبلا به اش نگفته بود. مثلِ زبان درخت ها و باد را. اغلب با دانه هایی که فرومی افتادند سخن می پراکند و می گفت «امیدوارم روی تکه زمینی نرم فرودآیی»؛ چون صدای دانه ها را می شنید که هنگام عبور از کنار گوشش چنین چیزی به یکدیگر می گفتند. جنی می دانست جهان نریانی است دونده در مرتع آبی فلک. او می دانست خداوند، جهان کهنه را هر روز عصر از هم می دراند و با طلوع آفتاب جهانی نو برپا می نماید. به واقع که شگرف بود دیدن شکل گرفتن جهان با خورشید و برخاستن آن از غبار خاکستری رنگی که از علم کردن آن برمی خواهد.»
باآنکه تی کیک سال ها از جنی جوان تر بود، او با عشق و علاقه ای که به جنی داشت، او را ترغیب کرد که از شهر بیرون بروند و ازدواج کنند. داستان از یک وعده آزادی به سمت وعده ای دیگر تغییر می کند. در این مرحله، جنی همسری پیدا می کند که بنظر می رسد او را دوست دارد و حتا به او احترام می گذارد. اما تی کیک هم مشکلات خودش را دارد؛ او می تواند خشن، ناپایدار و سوءاستفاده گر باشد. بااین حال، برخلاف کیلکس و جو استارکس، وی در قلب خود فردی مهربان است، با وجود تمام نقص هایش.
این دو به عنوان کارگران مهاجر به باطلاق های فلوریدا نقل مکان می کنند. در اوج داستان، یک توفان ناگهانی به وقوع می پیوندد و همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد. تی کیک بشکلی قهرمانانه جان جنی را نجات می دهد، اما درنهایت سرنوشتش به طرز غافلگیرکننده ای تغییر می کند. به نشانه ای از این که جنی می خواهد زندگی خویش را به سبک خود ادامه دهد، وی در مراسم خاکسپاری تی کیک نه با لباس سوگواری سیاه، بلکه با یک شلوار کار حاضر می شود.
وقتی این جنیِ مسن تر حالا در همان شلوار کار به ایتونویل بازمی گردد و موهایش آزادانه در هوا می چرخد، همسایگانش با حیرت و تعجب به او نگاه می کنند. همه نظرات خویش را دارند. این بخش نشان دهنده موسیقی ای است که هرستون در نوشتار خود خلق کرده است؛ یک موسیقی ابدی از یک زندگیِ ابدی.




منبع:

1404/02/16
10:18:33
5.0 / 5
14
تگهای خبر: ازدواج , پژوهش , جوان , دانشجو
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۳ بعلاوه ۳
جوان بین Javanbin
javanbin.ir - حقوق مادی و معنوی سایت جوان بین محفوظ است

جوان بین

اخبار جوانان و نوجوانان - رسانه ای برای اندیشه های جوان - جوان بین: صدای نسل آینده