درام آخر آقای نمایشنامه نویس

درام آخر آقای نمایشنامه نویس به گزارش جوان بین، او نویسنده روز واقعه بود و همان کسی است که از همه حجت مسلمانی جوان نصرانی گفت؟ بیضایی همان بیضایی کاگردانِ باشوست؟ یا این که همان پیرمردِ غریب و شرقی سرزمین های دورِ غربی؟


روزنامه فرهیختگان بعد از انتشار خبر فوت بهرام بیضایی نوشت: بیضایی را از کجا شناختیم؟ با چه تصویری و یا چه نگاهی؟ آیا او همان سخنران شب های شعر گوته در دانشگاه تهران بود؟
او نویسنده روز واقعه بود و همان کسی است که از همه حجت مسلمانی جوان نصرانی گفت؟ بیضایی همان بیضایی کاگردانِ باشوست؟ یا این که همان پیرمردِ غریب و شرقی سرزمین های دورِ غربی؟
بیضایی را به چه می شناسیم. او را با کدام عینک می بینیم؟ چرا روایت زندگی بیضایی برایمان اینقدر غریب است؟
جوانی در حوالی روزهای میانی دهه چهل که با ابروهای پیوسته در محافل ادبی حاضر می شد و چشمانش به جهتی دوخته می شد و همان نگاه نافذ، بیضایی را در متن اصلی یاد آدم ها نگاه می داشت. علی نصیریان در رابطه با آن سال ها می گوید: «تئاتر رفت بسمت متن های آقای بیضایی، آقای رادی و آقای غلامحسین ساعدی که این ها علمدار این دوران تئاتری بودند که کارشان تئاتر اجتماعی بود و به جامعه داشتند می گفتند که در آن زمان چه اتفاقی دارد می افتد.»
بیضایی خیلی زود شد زبان مبین طبقه و جامعه ای که درکش می کرد و از آن زاویه به سراغ سوژه هایی رفت که کسی آنها را نمی دید. بیضایی در تمام این سال ها نانِ همان نگاه را خورد. او خلاف جهت می دید و خلاف رودخانه ها قصه می گفت. در همین سیر و سلوک، گشت به دنبال هویت خودش و طرح کردن پرسش هایی که پاسخی جز قصه نداشت، هرچند که گاهی امکان دارد با پرسش ها و قصه های بیضایی موافق نباشیم ولی نمی توانیم روی این جمله خط بکشیم که روش بیضایی برای مواجهه با سؤالاتش قابل تحسین بود.
او پرسش هایش را تبدیل به متن می کرد و با آنها درگیر می شد، به این علت آن چه در فیلم هایش به تصویر می آمد تنها و تنها حاصل چرخشی درونی بود. چرخشی به دور خود و هویتی که دائماً سؤال طرح می کرد و موقعیتی را تعریف می کرد.
بیضایی از این جهت با همه فرق می کرد، او تا به پاسخی می رسید آنرا بدل به اثر می کرد و از جایی به بعد این پروسه پرسش و پاسخ برایش مستهلک شد. شاید از این حیث بیضایی و تقوایی شبیه به هم باشند. آدم هایی با مغزهای بزرگ و پرسش هایی فراوان که از جایی به بعد در این راه مستهلک شدند و بسیاری از پرسش ها را بدون پاسخ رها کردند. بطورمثال یکی از این سؤالات همیشه این بوده که چگونه می شود این مجموعه آثار متفاوتی که او ساخته را در ارتباط با یک انسان دانست؟
چطور می شود تهیه کننده یزدگرد سوم، مسئله اش بشود ساختن سگ کشی؟ چگونه می شود نویسنده «روز واقعه»، «مسافران» را هم بسازد. شاید این هم یکی از خصلت های زمانه ما باشد، آن قدر همه چیز شبیه به هم شده که دیگر نمی شود به این فکر کرد که یک کارگردان می تواند کارهای متفاوت و متمایزی داشته باشد.
شاید این جمله را بسیاری دوست نداشته باشند؛ اما ما هم همگام با مرحومِ بیضایی بهتر است خیلی به خوش آمدن کسی نگاه نکنیم و این جمله را بگوییم: بیضایی شاید از جایی به بعد دیگر فرزند زمانه خودش نبود، او وقتی که دید زمانه دارد به سرعت حرکت می کند و نمی شود چیزی را ساخت که هم پای آن باشد، دوربینش را کنار گذاشت. به متن هایش پناه برد تا بتواند به آن همه انبوه سؤال پاسخ بگوید، فارغ از این که بیرون از آن اتاقش انبوه دیگری از سؤال تشکیل می شد. ب
یضایی در همین 87 سال 24 فیلم کوتاه و بلند ساخت و تمام تلاشش را کرد که با منظری متفاوت نگاه کند؛ اما روزگار گاهی به آدم ها ساده نمی گیرد. گاهی اتفاقات چنان از پی همدیگر می آیند که بهترین ها را هم هاج و واج نگه می دارند و شاید گرفتار پاسخ های اشتباهی هم کند. شاید اگر بیضایی در اتاقش نمی ماند، شاید آن پیرمرد شرقی غریب نبود و شاید اگر پای تخته و پشت دوربین می آمد، حالا ما پاسخ های بیش از کارگردان «باشو» می گرفتیم. کارگردانی که احتمالا تا سالهای دیگر کسی نتواند دستاوردی چون او برای سینمای ایران به ارمغان بیاورد. این حالا ما هستیم که باید از خودمان بپرسیم بیضایی را به چه چیزی می شناسیم؟ پیرمرد شرقی دور یا راوی حجت مسلمانی جوان نصرانی؟
حرف آخر اینکه علی نصیریان در ارتباط با آن سال ها می گوید: تئاتر رفت بسمت متن های آقای بیضایی، آقای رادی و آقای غلامحسین ساعدی که این ها علمدار این دوران تئاتری بودند که کارشان تئاتر اجتماعی بود و به جامعه داشتند می گفتند که در آن زمان چه اتفاقی دارد می افتد. شاید این هم یکی از خصلت های زمانه ما باشد، آن قدر همه چیز شبیه به هم شده که دیگر نمی شود به این فکر کرد که یک کارگردان می تواند کارهای متفاوت و متمایزی داشته باشد.
شاید این جمله را بسیاری دوست نداشته باشند؛ اما ما هم همگام با مرحومِ بیضایی بهتر است خیلی به خوش آمدن کسی نگاه نکنیم و این جمله را بگوییم: بیضایی شاید از جایی به بعد دیگر فرزند زمانه خودش نبود، او وقتی که دید زمانه دارد به سرعت حرکت می کند و نمی شود چیزی را ساخت که هم پای آن باشد، دوربینش را کنار گذاشت. به متن هایش پناه برد تا بتواند به آن همه انبوه سؤال پاسخ بگوید، فارغ از اینکه بیرون از آن اتاقش انبوه دیگری از سؤال تشکیل می شد.


منبع:

1404/10/08
09:00:07
5.0 / 5
15
تگهای خبر: آثار , جامعه , جوان , دانشگاه
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۳ بعلاوه ۵
جوان بین Javanbin
پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

javanbin.ir - حقوق مادی و معنوی سایت جوان بین محفوظ است

جوان بین

اخبار جوانان و نوجوانان - رسانه ای برای اندیشه های جوان - جوان بین: صدای نسل آینده