دختر ۱۸ ساله عضو باند مستهجن بابا دستگیر شد!
جوان بین دختر ۱۸ ساله عضو باند مستهجن بابا دستگیر شد!
بعد از ۹ ماه كار سخت و پیچیده قضایی-پلیسی برای دستگیری زن هجده ساله، در نهایت، این متهم در مشهد گرفتار قانون شد. ماجرای این پرونده از آنجا آغاز شد كه دختری به نام پریسا بعد از عضویت در یك باند شیطانی و مستهجن، با فریب ده ها مسافر ایرانی و خارجی، به آن ها نزدیك می شد و بعد از عقد موقت، با چند نفر از طعمه هایش كه همدستش بودند، این افراد را تلكه می كرد. در یكی از جلسات بازجویی، فرصتی پیش آمد كه گفت و گویی با این متهم صورت گیرد، مصاحبه ای كه ماحصل آن را در ادامه خواهید خواند: - خانواده ات می دانند اینجایی؟
من خانواده ای ندارم. 9 سال است كه آن ها تنها دخترشان را از یاد برده اند. - چرا؟ مگر با آنان چه كرده ای؟
من هرچه می كشم از سر خود خواهی و بی اعتنایی آن هاست. الان مادرم پیش شوهرش است و پدرم هم یا خماری می كشد یا در یكی از كوچه های شهر پی مواد برای مصرف روزانه اش می گردد. - مادر و پدرت كی جدا شدند؟
سال ۸۷. - علتش چه بود؟
پدرم اعتیاد داشت. وقتی مواد به او نمی رسید، مانند دیوانه ها می شد و هرچه به دستش می رسید می شكست. نه ساله بودم و همیشه می ترسیدم نكند پدرم بلایی سر من و مادرم بیاورد. دعواهای آنان تمامی نداشت. هر روزِ زندگی مان شده بود جروبحث كردن های مادر و پدرم. پدرم بیكار بود. مادرم هم به من توجه نمی كرد تا اینكه آن ها از همدیگر جدا شدند. - بعد چه شد؟
پدر و مادرم بعد از طلاق، مرا بین همدیگر پاس كاری می كردند. مادرم می اظهار داشت: «خودت پای این بچه را به این دنیا باز كرده ای. پس خودت هم باید از او نگهداری كنی.» پدرم هم در پاسخ مادرم می اظهار داشت: «تا روز گذشته كه خرجی تان را می دادم، دخترت بود. حالا من پای او را به دنیا باز كرده ام؟!» این دعوا ها تمامی نداشت تا اینكه به مادربزرگ و خاله ام پناه بردم. - در خانه مادربزرگت چه شد؟
مادربزرگم با من مهربان بود اما به این علت كه سن زیادی داشت، نمی توانست مرا تر و خشك كند. برای همین، بیشتر وقت ها را در خانه خاله ام می گذراندم. آن سال ها به سختی می گذشت و نبودن پدر و مادر از یك سو و تحمل زخم زبان های اطرافیان از جانب دیگر، زندگی را به كامم تلخ كرده بود. اینكه هم سن وسالانم، همگی، سایه پدر و مادر روی سرشان بود و من از این سایه بی نصیب بودم سخت آزارم می داد. سیزده ساله بودم كه رابطه من و پسرخاله ام بالا گرفت و این رابطه شوم باعث بی آبرویی ام شد. دیگر راهی جز ترك آن خانه برایم نبود. از طرفی، نمی خواستم كه خاله ام از این ماجرا بویی ببرد چون می دانستم آخر سر، همه تقصیرات به گردن من می افتد. سال ۹۲ بود كه از خانه خاله ام فرار كردم. - اعتیادت از كی شروع شد؟
از همان زمانی كه خانه خاله ام بودم. من در حاشیه شهر به دنیا آمده بودم و در همان خیابان ها و كوچه های خاكی زندگی می كردم. در راه مدرسه ام چند موادفروش بودند كه هر موقع از جلو خانه شان رد می شدم، چند مصرف كننده مواد مخدر یا در حال تزریق بودند یا مواد می كشیدند. این شرایط روی پسر خاله ام اثر گذاشته بود و او هم مثل دیگر جوانان محله به شیشه معتاد شده بود. متأسفانه رابطه من و پسرخاله ام باعث آلوده شدن من هم شد. - چگونه با مردان وارد رابطه می شدی؟
بعد از فرار از خانه خاله ام، آواره كوچه و خیابان شدم. نه جایی برای استراحت داشتم و نه پولی برای تغذیه. از طرفی، مصرف شیشه بسیار آزارم می داد. برای همین، تصمیم گرفتم هر طور شده جایی برای استراحت پیدا كنم. رابطه من و پسرخاله ام كارم را یكسره كرده بود و دیگر ترسی از رابطه با مردان نداشتم. برای همین، به سراغ مردان جوانی رفتم كه هم جایی برای سكونت داشتند و هم شرایط استعمال مواد مخدر را برایم فراهم می ساختند. - از كی وارد باند بابا شدی؟
در این میان، با فردی به نام مسلم آشنا شدم. او مسافركش بود و در فرودگاه رفت وآمد داشت. وقتی مسلم متوجه شد كه من فراری هستم و برای تأمین هزینه هایم دست به هر كاری می زنم، گفت اگر گوش به حرفش بدهم، می توانم پول خوبی به جیب بزنم. متأسفانه بدون اینكه به آینده ام فكر كنم، پیشنهاد بی شرمانه مسلم برای ارتباط با مردان هوسران را قبول كردم و از چاله در آمدم و درون چاه افتادم. - چگونه وارد باند بابا شدی؟
درست یادم نیست. مسلم مرا به آن مرد شیطان صفت معرفی نمود. بابا مردی پنجاه ساله است كه با پسر بیست وهفت ساله اش زندگی می كند. - چرا به او بابا می گویی؟
فقط من به او بابا نمی گفتم بلكه هر هفت دختر دیگری كه شرایط من را داشتند و از خانه فرار كرده بودند و در خانه اش زندگی می كردند او را با این نام صدا می زدند. - آنجا چطور جایی بود؟
خانه ای دوطبقه در یكی از مناطق برخوردار شهر بود. من و چند دختر دیگر كه شرایطشان مثل شرایط من بود در آنجا زندگی می كردیم. - برای بابا چه كار می كردید؟
بابا در تلگرام كانالی به همین نام داشت. افراد مبتذل در این كانال عضو می شدند و به بابا پیام می دادند. بعد او طبق وعده ای كه داده بود، من یا دیگر دوستانم را به فرد مورد نظر معرفی می كرد و بعد از آخر كار ۹۰ درصد از پول دریافتی را به بابا می دادیم و ۱۰ درصد از آن را هم برای خودمان بر می داشتیم. او می گفت اگر می خواهیم جایی به منظور زندگی كردن داشته باشیم، باید بهای آن را بپردازیم. - چه بهایی؟
علاوه بر انجام كارهای خانه و پرداخت ۹۰ درصد از پول دریافتی مان، او و پسرش از ما سوء استفاده می كردند. - تابحال با چند نفر رابطه داشته ای؟
نمی دانم اما همه آن ها قانونی بوده است. - چطور؟
آن ها مرا موقت عقد می كردند. - بعد از اتمام مدت عقد، عده نگه می داشتی؟
نمی دانم عده چیست. - می دانی مرتكب چه جرمی شده ای و چه جزایی در انتظارت است؟
بله، حبس و شلاق. - می دانی یكی دیگر از احكامی كه قانون گذار برای اتهامت در نظر گرفته است اعدام است؟
مگر من آدم كشته ام؟ شما دروغ می گویید. خدا پدر و مادرم را نیامرزد. مقصران اصلی آن ها هستند. قاضی باید حكم اعدام را برای آنان صادر كند. - حرف دیگری مانده است كه بخواهی بگویی؟
می خواهم توبه كنم. می خواهم زندگی ام را از نو بسازم. خودم می دانم كه مرتكب گناه بزرگی شده ام. من تقصیری نداشتم. شاید اگر من هم سایه پدر و مادر روی سرم بود، الان دانشجو بودم و زندگی خوبی داشتم. ۴۲۲۳۸
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب